نتایج جستجو برای عبارت :

و تنها مردیست که بارها بغضش را دیده‌ام

اگر از پررو‌ بودن ما بپرسید، دلیلش بزرگ شدن با عمو و دایی اردیبهشتی‌ طلبکاری مثل خودم است که همچین پیامک‌هایی می‌فرستند:
”مسواک وکمی سیب زمینی و پیاز آماده کن برای رمضان و مثل بچه آدم نزد ما بیا‌. کتاب بدایه را هم بخر که بهت فلسفه یاد بدهم.“
-متاسفم! دیگر این واقعیت غم‌انگیز را بپذیرید؛ امسال از مریدان خود دور خواهم بود. 
+گاهی آدم‌ها هرچقدر خشن‌تر، احساساتی‌تر
باز هم اینجا متروکه شده . نه کسی می رود و نه کسی می آید . غبار تنهایی همه جای این خانه را فرا گرفته. اما انگار انگیزه ای برای خروج از تنهایی نیست . 
بارها و بارها این تنهایی را تجربه کرده ام و این بار هم مثل همیشه است . بدون کوچک‌ترین تفاوتی . 
اما. چرا باید تنها باشم . این را هنوز نمی دانم . 
 
نیمهی تاریک من میدونی چیه؟
تاحاال شده توی ذهنت بارها وبارها یه نفرو بکشی؟
توی ذهنت بزنیش و بهش فحش بدی
یا حتی بار ها توی ذهنت خودکشی کنه؟؟
"خنده بلندی سر داد"
اون منم...نیمه ی تاریکم ذهنمه که بارها و بارهاخیلیارو میکشه و نیمه ی روشنم همونیه که نمیذاره اوناروواقعا بکشم..!!
 
Da Solo_
قبلا فکر می کردم که وقتی مردم عاشق می شوند، در جایگاهی قرار می گیرند که باید قرار می گرفتند و پس از آن هیچ حق انتخابی ندارند. شاید این موضوع در ابتدا صحت داشته باشد، اما اکنون دیگر صحت ندارد. من عاشقش شده ام. اما ماندنم با او به این خاطر نیست که نمی توانم با کسی دیگر باشم. با او می مانم، چون خودم این را انتخاب می کنم. هر روزی که بیدار می شویم، هر روزی که با یکدیگر دعوا می کنیم، یا به هم دروغ می گوییم، یا همدیگر را ناامید می کنیم. باز هم بارها و باره
به این موضوع فک میکنم که چی میشه یه آدمی که این همه موفق بوده تو زندگیش ، این همه بارها خودشو به خودش ثابت کرده ، یهو میرسه به قاتل بودن .من بارها و بارها آدمای مختلفُ تو ذهنم کشتم ، سلاخی کردم.
چقدر تو این داستان واژه ی «حیف» فریاد میکشه. چقدر این داستان پر از حسرته ، پر از پشیمونی .که حتی از پشت گزارشای سرد و خشک یه خبرنگار یا حرفای لبریز از شوقی پرتعفنم میشه اونو فهمید . 
چی میشه که یه آدم میرسه به اینجا ...?چی میشه که اون آدم میرسه به اینجا...?
دلم گرفته از اینکه نه اونقدر خوب انتخاب کردم که راحت باشم نه اونقدر خوبم که ناراحت نشم...
زینبم
چه مادرت زنده باشه کنارت چه نباشه، از خانواده ی پدرت فاصله ی منطقی ای بگیر
صله رحم کن
بی حرمتی نکن
احترام به والدین پئرت بگذار
ولی از عمه ها و عمو هات و مادربزرگت فاصله ای بگیر که نتونن زیاد بهت نردیک بشن
من از نزدیکی شون اذیت و آزار دیدم
کسانی که با حرفهای نفاثات فی العقد گونه شون، همسر تحریک پذیرم رو بارها و بارها و بارها تحریک کردن...
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدانستم پاداش این روزهای سختی که گذارندم چنین روزهای شیرینی است، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرین است که وقتی به گذشته ای که گذشت مینگرم با لخند میگویم چه خوب گذشت :) 
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدونستم پاداش این روزهای سختی که گذروندم چنین روزهای شیرینی، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرینه که وقتی به گذشته ای که گذشت نگاه میکنم با لبخند میگم چه خوب گذشت :) 
مدرسه که میرفتیم ، 
هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم معلممون میگفت "مواظب باش خودتو جا نذارى" 
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه خودمونو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت از خودمون رو جاگذاشتیم؛
توى یه کافه،
توى یه خیابون،
توى یه خاطره،
توی گذشته...
وقتی شخصیتی معروف و مطرح می شود آن چنان او را بالا می بریم که فقط مانده او را پرستش کنیمولی
ناگهان با دیدن کوچکترین خطایی از او، همگی آماده نابودی و از بین بردنش می شویم

نمونه های این رفتار از سوی عوام مردم، بارها و بارها طی این سال ها با اندیشمندان، بازیگران، نویسنده ها و انواع شخصیت ها مشاهده شده است.
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبور خود را فراموش کنید . اگر پسورد را روی کروم قبلا ذخیره کرده باشید، به سادگی می‌توانید آن را بازیابی کنید.
 
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبورهای خود را فراموش کنید. این اتفاق بیشتر در شرایطی رخ می‌دهد که در وب سایت‌های مختلف ثبت نام کرده باشید و بعدا با فراموش کردن پسورد خود، دیگر به اکانتتان دسترسی نداشته باشید. برای رفع این مشکل یک ترفند ساده در کروم وجود دار
می گویند عاشق چنان در عشقش حل میشود که سرتاپا آیینه ی معشوق میگردد... بارها و بارها و بارها شهید شدی و در خون خود غلتیدی و داغت مظهر "ان لقتل الحسین علیه السلام حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا" گردید تا ثابت کنی عاشق سینه چاک حسینی... حسین علیه السلام روزی به میدان رفت تا یاریگر دین جدش باشد ؛و تو حسینِ زمانه ام! به میدان میروی تا یاریگر مهدی آل محمد "صل الله علیه و آله و سلم "  باشی... .برای یاریِ مهدی باید حسینی بود...
ادامه مطلب
1.معمولا وقتشان را با ابراز تاسف به حال خود تلف نمی کنند.2.اختیار قدرت خود را از کف نمی دهند.3.از انعطاف پذیربودن خجالت نمی کشند.4.انرژی خود را روی مسائلی که خارج از کنترلشان باشد هدر نمی دهند.5.نیازی نمی بینند که همیشه موافق دیگران باشند.6.از خطرات پیش بینی شده نمی ترسند.7.به گذشته نمی چسبند.8.معمولا یک اشتباه را بارها و بارها تکرار نمی کنند.9.از موفقیت دیگران بیزار نیستند.10.با دیدن اولین شکست دست از تلاش نمی کشند.11.از تنها بودن نمی ترسند.12.حس نمی کن
یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد...
اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود.
ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد...
او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد.

اد
اینکه آدم زندگیشو بر پایه یه نفر دیگه بذاره صددرصد اشتباهه، اما گاهی اون نفر جز جداناپذیر از زندگی تو میشه، اونوقت زندگی فقط با اون فرد معنی داره.
بارها و بارها گفتی برم دنبال زندگیم! آخه زندگی من تو هستی، کجا برم!؟ دلباختگی و دلبستگی من حد و مرز نداره، پایان هم نداره، چون من ریشه های تو رو دریافته ام...
با فرهنگی طرفم که بدی ازش دیدم، دیدم که در مقابلم حق به جانب و بدبین هست، غریب کشه و راحت قضاوت می کنه و غیبت و دروغ از تاروپود تعاملات مردم این فرهنگه.
صابون بی انصافی و دخالت هاشون بارها به تنم خورده، بارها نفاثات فی العقد گونه پشت سرم نجواهای گره ساز کردند و همراهم خیلی جاها از شون تاثیر گرفته...
پناه به خدا می برم از شر این فرهنگ و این مردم
i am not response - able
♦️ خیلی مواقع وقتی می خواهیم خوشگل و ژیگولی ترجمه کنیم، محتوا و اصل مطلب به مخاطب منتقل نمیشه بطور مثال کلمه مسولیت پذیری رو  (responsibility) بارها شنیدم,  اما بار معنایی خاصی دیگه برای خیلی ها نداره اما وقتی بگیم توانایی پاسخ گویی,  اون موقع دیگه همه حاضر جوابند
♦️مدیر محترم آیا توانایی پاسخ گویی داری یا به عبارت بهتر مسولیت پذیر هستی؟
♦️پنج تا تیکه کلام, افرادی که مسولیت نمی پذیرند و بارها و بارها استفاده میکنن رو تو کانالم ببی
- بانو ! آن روز به یادت هست که تو از گرمای طاقت سوز و تشنگی نالیدی و من شعری خواندم و تو به طعنه گفتی که شعر را به نان و آب و سرپناه نمی توان تبدیل کرد ؟ یادت هست ؟
- البته آقا .... البته ....
- حال بشنو تا بگویم : تبدیل یک شکل ندارد که آن شکل هم مستقیم باشد . تنها یکی از اشکال تبدیل بی واسطه است . شکل های دیگر تبدیل آنقدر ساده نیست که درک ان به سادگی مقدور شود . عمیق تر از اینکه هستی شو تا هر تبدیلی را به درستی درک کنی . من دشوار ترین لحظه های زندگی ، و در اوج
 
سرعت عمل باربری شیخ بهایی
آنچه که باربری شیخ بهایی ما در آن تخصص دارد سرعت عمل است. پس از اولین تماس شما پرسنل ما حداکثر 30 دقیقه طول میکشد تا در محل شما حاضر شوند. کارگرانی ماهر که اسباب کشی ها را در کمترین زمان ممکن انجام می رسانیم. بارها را با برترین بسته بندی ها و سلامت و بدون نقص به مقصد می رسانیم. باربری شیخ بهایی که با سرعت عمل فوق العاده بارهایتان را جابجا می نماییم. تمام وقت با شما هستیم. باربری شیخ بهایی و بارهایتان را سلامت با کاد
با طایفه ای طرفم که بسیار بدی ازشون دیدم، دیدم که حق به جانب هستن و بدبین، غذیب کش هستند و راحت قضاوت می کنند و غیبت و دروغ از تاروپود تعاملاتشون هست.
صابون بی انصافی و دخالت هاشون بارها به تنم خورده، بارها نفاثات فی العقد گونه پشت سرم نجواهای گره ساز کردند و همسر نحت تاثیر بی ثباتم که از مرام مردانه کم داره خیلی جاها، از شون تاثیر گرفته...
خواب بدی می‌دیدم. و نمی‌توانستم بیدار شوم. بعد یکی دست گذاشت روی صورتم. و‌ من جیغ زدم. و پریدم از خواب. اولین‌بار بود که این‌طور می‌شد.‌ مستر ترسیده‌بود و داشت در بغل زن گریه می‌کرد. فقط هق‌هق‌اش را می‌شنیدم. زن گفت بیدار شده و دیده‌ تو خوابی. چندبار هم صدایت کرده. مرد هم تایید کرد. 
من هیچ نشنیده‌بودم. فقط یادم می‌آید یکی به من حمله کرد و من در تقلای دفاع بودم. 
مستر همیشه من را بیدار می‌کند. بیدار که می‌شوم خوشحال می‌شود و می‌بوسیم هم
البته می دونم کسی دلش برام تنگ نشده بود.ولی خب نگران نباشید من زنده ام :)))
یعنی زنده موندم :))
چند روز پیش تو راه مدرسه تصادف کردم :/ چند روزی بیمارستان بودم. 
امروز مرخص شدم و الان خونه باباجونیم.
یعنی هر بلایی که سر خودم اومد یه طرف،عذابی که بابام کشید یه طرف دیگه:(( روز اول تو بیمارستان که نیمه هوشیار بودم فقط میدیم که بابا خیلی باهام حرف نمیزنه و همش از اتاق میره بیرون.بیشتر بقیه رو یادم میاد که باهام حرف میزدن ولی الان که تمررکز میکنم میفهمم ن
بعضی موزیک‌ها هستند که اگر الان منتشر بشن تنها یک بار میتونی بهشون گوش بدی اما همین موزیک چون به گذشته مربوط میشن شنیدن‌شون بعد از بارها رپیت هم خسته‌ات نمی‌کنه. :)مثل آهنگ آره آره مهدی احمدوند آره آره حال خوبیه که دارمت ....
آخ خدای من! تکرار دل آشوبی های این دخدر تا کی باید سیاهی های این دنیا را سیاه مشق کند؟
خسته از نجوای خود آزارانه "ببین و دهان به تحسین بگشای"، بال های ترکیده از فهم عظمت نقصان بنشسته بر گردنه ی کردارم را بر سر خاکستر باورم گشوده فریاد دردا دردا درمانا مانا ماناگر به گلو می اندازم.
هان! ای دهل‌چی بختِ برگشته‌ی زندگیِ من! کی نوای "بهاران آمدت" دیگر صرف کاست غم عمو نوروز از فراغ ننه سرما نمی شود؟
کی دستم به قلم می رود تا برای رضای خدا و یکبار هم که ش
این حوالی یک نفر دارد مربای آلبالو می‌پزد. و من دلم برای مادرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد از آب‌سردکن‌های کنار خیابان از دست‌های بزرگ پدرش آب می‌خورد. و من دلم برای پدرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد تولدی را تبریک می‌گوید. و من دلم برای او تنگ شده.این حوالی یک نفر دو ساعت است که زل زده به سقف در جستجوی خطی برای نوشتن. و من دلم برای نوشتن تنگ شده. من دلم برای همه چیز تنگ شده. برای همه‌ی چیزهایی که حق داشتم کنارم باشند و نیستند.زویا پیرزاد
من این تصمیم را بارها و بارها گرفته‌ام و هر بار با خودم گفته‌ام این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری‌ها نیست، و باز هم عهد شکسته‌ام، و باز هم برگشته‌ام به تو، و باز هم با یک کلمه گفتنت شکسته‌ام و شکست خورده‌ام.
من این تصمیم را بارها و بارها گرفته‌ام اما این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری‌ها نیست. کسی همیشه می‌گفت: وقتی امکانی برای وصال نیست باید روی فراق خاک ریخت. حالا من می‌خواهم روی این فراق خاک بریزم. می‌خواهم تو و خیالت و غم نبودنت و غم نبود
 فرشته یک‌روز در کانالش از قول مهدی صالح‌پور نوشته‌بود: «تابستان بلاگرها برمی‌گردند.»
تابستان که شد من برگشتم. جسته‌گریخته شاید، اما برگشتم. اول به خودم بعد به وبلاگم. حالا که برای خواندن وبلاگ‌هایتان، اینوریدر را باز کردم، دیدم که سپینود ناجیان هم برگشته یک‌ماه پیش. پسِ سال‌ها آمده و برایمان از خودش و کاروبارش می‌نویسد.‌ در یکی از پست‌ها از کارگاه نوشتنی که دارد برپا می‌کند نوشته و گفته که ترس از فراموشی و دلهره‌ی بی‌اعتناییِ آدم
 همه ما بارها و بارها در موقعیت هایی قرار گرفته ایم که گفتن کلمه "نه" برایمان سخت بوده است.برخلاف این که "نه" گفتن را ترجیح می دهیم "بله" می گوییم.
این موارد شامل درخواست هایی از شما برای انجام کاری می شود که علاوه بر این که وقت شما را می گیرد، سبب نادیده گرفتن برنامه از قبل تعیین شده شما شده و هم چنین موجب برقراری ارتباط با افرادی می شود که مایل به رفت و آمد با آن ها نیستید و در این هنگام شما تسلیم شده و موافقت می‌کنید.


ادامه مطلب
 
وقتی کسی از افسردگی حرف میزنه ، وقتی اونقدری محتاج شده که اذعان میکنه که حالش واقعا بده، چرت ترین چیزی که میشه بهش گفت اینه که : از زندگیت لذت ببر. مطمئنن اون آدم قبل از اینکه نیاز باشه کسی بهش یادآوری کنه بارها و بارها خواسته از زندگی لذت ببره و هزارتا راه هم امتحان کرده . با گفتن این حرف فقط حالش بدتر میشه. فقط تو ذهنش میاد که وقتی همه میتونن ، چرا من نمیتونم از این چیز نحسی که بهش دچارم لذت ببرم ؟ 
 
نمیدونم که اینبار میتونم از این تاریکی بگ
در یک روز کاری در محیط کار ، جمله زیر را از مدیرم شنیدم :
"آقای فلانی زیاد حرف می زند و توضیحات اضافه می دهد ، و احساس میکنم دارد سرم کلاه می گذارد. بنابراین با ایشان قراداد نخواهیم بست"
...
بارها شنیده ام که هرکس توانایی بیشتری دارد کمتر از آن حرف می زند . 
و بارها دیده ام که هر کس بیشتر حرف میزند ، کار کمتری میکند.
تا حالا هیچی نتونسته منو متوقف کنه ،
 شده که منو خسته کنه زمین بزنه خاکی کنه ، 
اما هیچی نتونسته مانع رسیدن به هدف هام بشه ،
 خوشحالم توی زندگیم با کسایی آشنا شدم که برام مفید بودن ،
 اول برای خودم که خود سازی کنم 
دوم اینکه بتونم یه مدیر بشم ،
 برای رسیدن به هدف هام یاد گرفتم که روحیه خستگی ناپذیری داشته باشم 
و میدونم که موفقیت با بارها و بارها شکست 
و تجربه کردن به دست میاد.
توی فصل پروازبازم دل شکستهپرنده نشستهنشسته همونجاهمونجا که بغضشتو روزای سرماهمیشه شکستهیه روز خزونییه مرغ شکاریزد و جفشو بردهمین شاخه بودشهمین شاخه ای کهکنارش ، شکستهغم و غصه هامونصداشون سکوتهبا چشمای بستهبازم میشه پر زدبازم میشه سر زدولی باز خیالیبه روزای رفتهبا یه ذهن خستهچرا هیچ عقابیسراغش نمیاداخه این پرنده دلش اونو میخوادیه جفت خیالی یه دنیای دیگهیه روز خزونیپرنده که رفته
کاش بودی مادر. توی گوشی‌ام چندتایی اس‌ام‌اس از تو هست. مربوط می‌شود به دی ماه پارسال. وقت‌هایی که دلم برایت تنگ می‌شود، بارها و بارها مرورشان می‌کنم. کاش جایی از تو صدایی بود، که می‌شد به آن گوش کرد. و تو را به یاد آورد. چقدر دلم برایت تنگ شده...دیروز رفته بودم خانه آریان. مادرش را بعد حدود هفت سال دیدم. و عجیب یاد تو افتادم. همان لحظه اول که دیدم‌ش یاد تو افتادم. او هم انگار من را که دید یاد تو افتاد. از تو حرف زد. یعنی نمی‌شد باشی؟ و امشب می‌
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست …
قیصر امین پور
اولین باری که رفتم راهیانشاعر شدم...بارها و بارها...شاید عاشق هم شدمکه واژه واژهمی‌نوشتمو سکووووت...هیچ کسو هیچ جمعیخلوت منو بهم نزد...خلوت آرامش بخشیکه زندگیمو خیلی تغییر دادنگاهم رونگاهم رو...نگاهم رو عوض کرد...طلبم روخواسته هام روواقعا اون اردوی راهیان 93نقطه عطف زندگیم شد...*شعرهاواژه هاخاطره ها...
دریافت
تفکر و اندیشیدن کار سهل و ممتنعی است. سهل است چرا که ما هر لحظه در حال اندیشیدن هستید و ممتنع است چون تفکر صحیح و سالم کار سخت و طاقت فرسایی است.
برای برخوردار شدن از تفکری صحیح و البته تاثیر گذار و ماندگار، ابتدا باید لوازم آن را جستجو نمود.
چهار کتاب فوق، مناسبت ترین ابزارهایی هستند که  برای تفکر در اختیار ما قرار دارند. من خودم آنها را بارها و بارها مطالعه نموده و از آنها بهره ها گرفته ام.
خواندن این کتاب را نه تنها به افراد مبتدی، بلکه به اف
روز شخصی که عاشق کوهنوردی بود به تنهایی از یکی از کوههای بلند منطقه خود بالا رفت ه‌ا آنچنان سرد و مه آنچنان زیاد بود که راه خود را گم کرد و به بیراه رفت ناگهان پایش لغزید از دره به پایین افتاد به لطف طنابی که بخود بسته بود به پایین دره پرتاب نشد و بین هوا و زمین اویزان ماند. بسیار نا امید شد چراکه هیچ کس را در ان حوالی ندیده بود. نا امیدانه فریاد کشید و درخواست کمک کرد. بارها و بارها اما از کمک خبری نبود. طاقتش به پایان زسیده بود پس با قلبی شکسته
گاهی اوقات فکر کردن به این‌که دیگران تو را توی ذهنشان چطور می‌بینند می‌شود آزاردهنده‌ترین بلایی که آدم می‌تواند خودش بر سر خودش بیاورد. شاید بگویی مگر قرار نبود برایمان مهم نباشد قضاوت دیگران؟ قرار بود و هنوز هم هست اما تو داستانت فرق می‌کند. شاید نباید این‌طور باشد اما تو برایم مهمی. همیشه مهم بودی. این‌که تو مرا چطور می‌بینی، چه کسی می‌دانی و تصورت از من چیست همیشه برایم سوال بوده. من بارها و بارها و بارها خودم را گذاشته‌ام جای تو و
امروز هشتِ هشتِ نودوهشت بود. از مدت‌ها قبل، می‌دانستم که این تاریخ، تاریخ مهمی‌ست! منتظرش بودم؛ با ترس و لرز! 
امروز، نشستم به تماشای داستان اسباب‌بازی‌ها. Toy Story. قسمت چهارم. من از قسمت دومش دیده بودم. آن‌وقت‌ها اینگونه نبود که هر روز یک انیمیشن جدید در بیاید و بگذارند جلویمان که ببینیم! برای همین، «داستان اسباب‌بازی‌ها»، قسمت دوم، با آن دوبله‌ی تکرار نشدنی را بارها دیده‌ام. بارها. بارها. بارها. بارها. 
امروز، سراسر بغض شدم. دیدن همچین
شاید باورتون نشه اما طی یک مدت گذشته بارها و بارها مطالب مختلفی رو نوشتم و پاک کردم یا به عنوان پیش نویس ذخیره کردم و فشردن دکمه ی انتشار برام واقعا سخت بوده.
فقط اومدم این رو بگم که ساعت کاری بنده به روزی شانزده ساعت رسیده و همچنان درگیر مشکلات مالی هستیم و مطمئنا خواهیم بود 
ولی امشب به خودم گفتم روزهای خوب تو راهه 
بارها و بارها شاهد طغیان و غلیان و فوران و سرکشی و افسارگسیختگی نَفس خودم هستم
 
چه شاهدی بهتر از خودم که عمیقاً و بدون هیچ تردیدی این از مسیر خارج شدن رو وجدان می کنه 
و چه شاهدی بهتر از رب العالمین 
 
که نتیجه تربیت نشدن نَفس همینه که پیش خدای خودم  آبرویی ندارم!!
 
 
چه قدر طغیان و سرکشی با اسارت و در غل و زنجیر بودن رابطه مستقیم و سر راستی داره ...
الهی برای این گره هایِ، نفسِ به ادب مزین نشده ام، رَب باش 
 
رد شدآن قوطی شیشه ای کوچک، در پهنای ناپیدایِ دریا،آن عشق،میرفت..در حین رفتن در تضاد با عشق پیمان می بستوقتی در حافظه اش چیزی پدید آمده بود به نام از یادرفتگی.. قوطی شیشه ای گم شده بود در دریای پهناور دنیاآری عشق گم میشدو من تماشا میکردم، چینش دنیا راکه نامردانه عشق را در خودش میبلعد و دست بسته،عاشق و معشوق تماشا میکردندغرق شدن آن قوطی شیشه ایکه ترک برداشته میرفتو کسالت عشق از نگاه های عاشقیسرازیر میشودکه به گریه خندیده و بغضش راسکوت کردهچه
یکی از بدترین اتفاق‌هایی که میتونه توی زندگی خوابگاهی بیافته، اینه که شیر رو گذاشته باشی روی گاز تا جوش بیاد و بعدش یادت بره. اون موقع‌است که چنان بوی شیر سوخته کل خوابگاه رو فرامیگیره که تا دو طبقه پایین‌تر و دوطبقه بالاتر بوش میپیچه و کلی سر هستن که از در اتاق بیرون کشیده میشن تا بی‌مسئولیتیت رو بارها و بارها گوشزد کنن تا اینکه تا آخر عمر به سرت نزنه که دوباره بخوای توی خوابگاه شیر بجوشونی.
اما امروز بنا به یک اتفاق بسیار خوش یمن و عالی د
خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم...
 دستش را محکم فشار میدهم ... 
 میترسد ...
 جیغ میزند...
 با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند... 
 من عصبی تر داد میزنم سرش...
 بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد... 
کاغذ سیاه میشود...
دوباره در بند کشیدمش...
 احساسم را میگویم...  

آدنا
خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم...
 دستش را محکم فشار میدهم ... 
 میترسد ...
 جیغ میزند...
 با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند... 
 من عصبی تر داد میزنم سرش...
 بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد... 
کاغذ سیاه میشود...
دوباره در بند کشیدمش...
راستی احساسم را میگویم...  

آدنا
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، همه چیز است. به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی. حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده!
رویای آدم مضحک | داستایفسکی
مشاهده مطلب در کانال
وقتی به آدم تنهایی برمیخوری، مهم نیست که چه توجیهی برای تنها بودنش میاره.
دلیل تنها بودنش این نیست که از انزوا لذت می‌بره. بلکه اینه که در گذشته بارها تلاش کرده با جمع معاشرت داشته باشه، اما آدم‌ها همیشه ناامیدش کردن. 
 
جودی پیکو
 
تمام دیشب به زندگی در طبیعت، دور از آدم‌ها و تکنولوژی فکر می‌کردم و تصورش قلبم را پر از آرامش کرد.برای من درونگرا هیچ‌چیزی لذت‌بخش‌تر از غار شخصی خودم و سکوت محض نیست. بارها خیال کردم به جایی خلوت با تراکم کمی از آدم‌ها سفر می‌کنم و زندگی می‌کنم و کیف می‌کنم. بارها تصورش کردم اما فقط تصور ماند. همیشه در پس این خیال ترس همراه بود.جامعه ما تنهایی را نشانه افسردگی می‌داند. ما آدم‌های تنها را دیوانه و بی‌خیال و بی‌مسئولیت تصور می‌کنیم و ا
متن زیر رو که از کتاب رسوایی در بوهم است بخونید.
*      *      *      *      *
-تو می بینی ولی توجه نمی کنی.تفاوت روشنی بین این دو حالت وجود دارد.مثلا تو پلکانی را که از سرسرای پایین به این اتاق می رسد بارها دیده ای.
-بله،بارها و بارها.
-چند بار؟
-صدها بار.
-پس بگو این پلکان چند پله دارد؟
-چند پله؟نمی دانم.
-نگفتم؟تو توجه نکرده ای.ولی بارها دیده ای.نکته ای که می خواستم روی آن تکیه کنم همین است.من می دانم که هفده پله دارد،چون هم دیده ام و هم توجه کرده ام.
*   
سهمیه بنزین اسفند‌ماه واریز شد/ آغاز پایش کارکرد وانت‌بارها از امروز ساعت صفر بامداد امروز، سهمیه بنزین اسفندماه در کارت‌های سوخت شخصی مالکان خودرو و موتورسیکلت‌ها شارژ شد؛ همچنین پایش کارکرد وانت‌بارها برای تخصیص سهمیه اضافی بنزین آغاز شد
دانشمندی آزمایشی بسیار جالب طراحی و اجرا کرد :
او آکواریومی را با دیواری شیشه ای به دو قسمت تقسیم کرد. در یک قسمت ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگر ماهی کوچک تری که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ تر بود. دانشمند به ماهی بزرگ تر هیچ غذایی نداد تا تنها غذایش همان ماهی دیگر درون آکواریم باشد. مطابق انتظار او برای خوردن ماهی کوچک تر بارها و بارها به طرفش حمله کرد، اما هر بار به دیواری نامرئی برخورد نمود. دیوار شیشه ای به راحتی او را از غذای محبوب و لذیذ
متن زیر رو که از کتاب رسوایی در بوهم است بخونین.
*     *     *     *     *
-تو می بینی ولی توجه نمی کنی.تفاوت روشنی بین این دو حالت وجود دارد.مثلا تو پلکانی را که از سرسرای پایین به این اتاق می رسد بارها دیده ای.
-بله،بارها و بارها.
-چند بار؟
-صدها بار.
-پس بگو این پلکان چند پله دارد؟
-چند پله؟نمی دانم.
-نگفتم؟تو توجه نکرده ای.ولی بارها دیده ای.نکته ای که می خواستم روی آن تکیه کنم همین است.من می دانم که هفده پله دارد،چون هم دیده ام و هم توجه کرده ام.
*     *
یه بار بهش گفتم که تو وقتی من خوبم منو دوس داری فقط وقتی به حرفت گوش میدم منو دوس داری به محض اینکه کاری بر خلاف نظر تو انجام بدم میشم آدم بده و دیگه منو دوس نداری ، تصوری که از من ساختی برا خودت رو دوسداری ...
اون اولین نفری نیس که فقط تصور بی نقصی که از من ساخته رودوسداره و تا کاری که برخلاف میلش باشه رو انجام بدم میشم بدترین آدم میشم کسی که باوراش نسبت به من شکسته .... 
وقتی بار دیگه قضاوت شدن از جانب یه عزیزی رو بشنوی درد داره میسوزه خیلی هم میسو
بسیاری از مردم در سراسر جهان همیشه این تصور را دارند که اگر به اندازه کافی سخت کار کنید ، به شما پاداش خوبی داده می شود و هر آنچه را که می خواهید دریافت خواهید کرد.
با این حال ، این روشی نیست که اغلب کار کند. بارها و بارها مشاهده شده است که کسانی که سخت ترین کار را می کنند ، جذب فوری ثروت را می گیرند ، و کسانی که "لاغر" می شوند ، از نعمت پول دریافت می کنند.
ادامه مطلب
بی‌نگاهت بی‌نگاهت مرده بودم بارهاای که چشمانت گره وا می‌کند از کارهامهر تو جاری شده در سینه‌ی دریا و روددور دستاس تو می‌چرخند گندم‌زارهاباز هم چیزی به جز نان و نمک در خانه نیستبا تو شیرین است اما سفره‌ی افطارهاباغ غمگین است لبخندی بزن تا بشکفندیاس‌ها، آلاله‌ها، گلپونه‌ها، گلنارهابرگ‌های نازکت را مرهمی جز زخم نیستدورت ای گل سربرآوردند از بس خارهابعد تو دارد مدینه غربتی بی‌حد و مرزخانه‌های شهر، درها، کوچه‌ها، دیوارهانخل‌های بی
نوسروده‌ی علیرضا قزوه به مناسبت خروش مردم عراق علیه حضور ۱۶ ساله‌ی آمریکایی‌ها در این کشور :
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس راخروش جان‌نثاران «ابومهدی مهندس» را
ببین بغداد را و جوش خون «حاج قاسم» راببین تاثیر خون پاک آن مردان مخلص را
عراق و خیزش مختارهای رسته از زنجیرببین فریاد ملت را، ببین آواز مجلس  را
شنیدم بارها از دولتش بانگ «رجایی» را شنیدم بارها از مجلسش خشم «مدرس» را 
ادامه مطلب
هرچیزی اما ذره‌ای از وزنش را بر روی شانه‌هایت باقی می‌گذارد و شانه هم مثل چشم عادت می‌کند. با این همه خاطره و انسان و حادثه اما چرا هنوز هم چون غباری سبک در دستان باد به هر سو کشیده می شویم و از طوفان‌ها می‌هراسیم. چه می‌خواستی از این زندگی؟ رسالت‌ات چه بود؟ شبی برهنه آغوش برهنه‌اش را زیستن یا شنیدن ناله‌های شهوتناک‌اش در لحظه‌ی ایستادن زمان و یا حتی رسیدن به سینه‌اش و سر غلطیده در میان پستان‌هایش سبی سیر گریستن و همان دم مردن؟ آه تصد
شاید وقتی جمله «کسانی که تاریخ نمیخوانند محکوم به تکرار آن هستند» را خوانده یا شنیده باشید بعد از تحسین این جمله و عباراتی بدین مضمون مخاطب چنین جمله‌ای رو فقط و فقط مسئولین و حاکمین و منصب‌دارها بدانید و رد شوید و بارها و بارها در چاه تکرار تاریخ زندگانی خود بیوفتید و از ذهنتان نگذرد که تاریخ‌‌تان را با تمام اتفاقات خوب بدش را ثبت کنید!بار دیگر، اما مصمم‌تر به خود یادآوری کنیم که تجربه‌های کوچیک و بزرگِ شکست و پیروزی را بنویسیم تا فرام
شاید وقتی جمله «کسانی که تاریخ نمیخوانند محکوم به تکرار آن هستند» رو خوانده یا شنیده باشید بعد از تحسین این جمله و عباراتی بدین مضمون مخاطب چنین جمله‌ای رو فقط و فقط مسئولین و حاکمین و منصب‌دارها بدانید و رد شوید و بارها و بارها در چاله تکرار تاریخ زندگانی خود بیوفتید و از ذهنتان نگذرد که تاریخ‌‌تان را با تمام اتفاقات خوب بدش را ثبت کنید!بار دیگر اما مصمم‌تر به خود یادآوری کنیم که تجربه‌های کوچیک و بزرگِ شکست و پیروزی را بنویسیم تا فرام
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
امشب با همسرم دعوای خیلی بدی داشتیم.خیلی بد...
دیشب هم دعوا داشتیم.خوب که فکر میکنم میبینم در طول هفته چهار پنج بار دعوا داریم.اعصابم خیلی بهم ریخته.بارها و بارها به طلاق فکر کردم ولی هیچوقت مثل امشب جدی بهش فکر نکردم.همش با هم جنگ و دعوا داریم سر چیزای بی ارزش و باارزش...
خیلی همدیگه رو اذیت میکنیم.واقعا زندگی مزخرفی برای خودمون درست کردیم.حالم از زندگیم بهم میخوره.خدایا حالم خیلی بده...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این و
چهارمین باری هست که اندکی بیشتر از حد سلام با هم همکلام شدیم
وسط حرف هامون یهو بهم میگه : "چی چی جون  قرآن و حدیث بخون"
فکر می کنم ببینم چی شد که این حس بهش دست داد که من اهل قرآن و حدیث نیستم
می بینم بهش گفتم: "این روزها ذهنم خیلی شلوغ هست و برای این که به چیزی فکر نکنم، تمام وقت بی کاریم را به موسیقی گوش میدم ! میدونم شاید موسیقی مفید نباشه و حتی بعضی هاش مضر هم هست اما عمیقا حس می کنم ضرر این موسیقی های مونگلی در حال حاضر برای من کمتر از  فکر های س
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (سوره توبه ایه 119)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید (صادقانی که کامل ترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند)
شاید بارها و بارها این ایه قران را خوانده و یا شنیده باشیم
ادامه مطلب
داشتم فکر می کنم اگر روزی موسیقی ها وجود نداشته باشند، باید چه کار کنم ؟ اگر روزی دیگر ملودی نباشد و بیتهوون سمفونی ای ننوازد ... باید چه کار کنم ؟ بی موسیقی که نمی شود زندگی کرد ... موسیقی به درونی ترین لایه های من رسوخ کرده است ... بدون نُت ها دیگر حیات من "زیر" و "بَم" و پایین و بالا نخواهد داشت ... داشتم فکر می کردم بدون موسیقی چه باید بکنم ...

می دانی آنگاه چه خواهم کرد ؟ آن هنگام موسیقی تپش های قلبم در هنگام دیدن تو را ضبط خواهم کرد و بارها و بارها آ
آیا شوهر شما هم گوش هایش نمی شنود !! اصول همسرداری موفقآیا شوهر شما هم گوش هایش نمی شنود !!آیا شوهر شما هم گوش هایش نمی شنود ؟ خدایی تا به حال چند دفعه شده شوهرتان را صدا بزنید و حضرت آقا ، انگار نه انگار، شش دنگ حواسشو داده به تلویزیون و روزنامه و بی خیال زن و فرزند . البته بقیه داستان رو بارها و بارها خودتان به چشم دیده اید ، داد زدن و جر و بحث و … . مشکل کجاست ؟ چرا آقایان اصلا به حرفهای زنشون جواب نمی دن ! مطلب زیر سعی می کند که جواب شما را به طور
بنده‌ «محمود گیلک» هستم. زاده‌ شده‌ در استان گلستان، کوچیده شده به کشور قم، به دست روزگارِ فلان‌شده. حضور جدی من در مجازی برمیگرده به حدود دو سال پیش، با ورودم به توییتر؛ این شبکه‌ی تودرتو و بسیار وقت‌گیرِ مجازی. بارها و بارها دی‌اکتیو کردم ولی نشد که ترکش کنم. اخیراً در حرکتی انتحاری، کانالم در تلگرام و همین‌طور اکانتم در توییتر و اینستاگرام رو پاک کردم. چرا؟ شاید بعدا براتون نوشتم. از اونجایی که به نوشتن بسیار علاقمندم، به وبلاگ‌نوی
در یادگیری زبان انگلیسی یا سایر زبان‌ها، بارها و بارها به اثبات رسیده شده است که زمانی که آن را به صورت کاربردی بیاموزید و دائم مورد استفاده قرار دهید، نتیجه‌ی بهتری در برخواهد داشت. همانطور که در مطالب گذشته به آن اشاره شد؛ یادگیری اصطلاحات خاص در زبان انگلیسی می‌تواند کمک زیادی به روند یادگیری زبان کرده و آن را لذت‌بخش‌تر و ساده‌تر کند. یکی از اصطلاحات رایجی که هر فردی به آن نیاز پیدا خواهد کرد، اصطلاحات مسافرت به انگلیسی است. در این م
با مولایمان صاحب الزمان عهد بستیم همه جوره پای هدفمان بمانیم...‌ .میدانستیم هر ادعایی امتحان و ابتلایی را در پی دارد بارها #مادرمان گوشزد کرده بود که ادعامان بزرگ است و امتحانش یقینا بزرگ... وقتی در معرکه قرار گرفتیم دیدیم فتنه از هر سو چون تیر میبارد ... تنها سلاح ما ایمان بود... والبته سپری داشتیم از جنس #مادر... فتنه ها چون شب تاریک ما را دربرمی گرفت ولی به یمن نفس های پاک بقیه الله یکی پس از دیگری بر دسیسه های زشتِ اهریمنانِ انسی فائق آمدیم چو
    اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون با ما کمی فاصله داشت.من هر روز ساعت هفت صبح ، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون؛ زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود.می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید ، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و م
با 5 میلیارد چیکار میشه کرد؟ سوالی که یک فرد سرمایه گذار بارها و بارها از خودش میپرسد و تنها هدفش این است که تمام تلاش خود را به کار بگیرد تا در درجه اول سرمایه اولیه خود را ثابت نگه دارد و بعد با سوددهی بتواند مبلغ آن را افزایش دهد.
اما سرمایه گذاری با 5 میلیارد از آنجائیکه مبلغ کمی نمی باشد بسیار باید حساب شده عمل شود چرا که بدون فکر و برنامه ریزی کردن و کمک نگرفتن از مشاورین و افراد با تجربه باعث می شود شما در این راه با شکست مواجه شوید.
کارهای
عزیز جانم سلام
میدونم هیچ وقت اینجا نمیای که اینها رو بخونی اما قبل از این نامه هم من بارها و بارها کلامی بهت گفته بودم که دوستت دارم خوشحالم از این بابت که گفتن این کلام شیرین رو دریغ نکردم. حتی اگر روزی ترجیح بدم که در زندگیم نباشی... 
پنجشنبه که سر برگردوندم و ندیدمت دنیا رو سرم خراب شد. حس بچه 3 ساله ای داشتم که پر چادر مادرش دیگه تو دستات نباشه..حس اون بچه سر راهی که گذاشتندش و رفتند... حس اون سیاره ای که سالها است مرده و نورش توی فضای بین سیهچ
درونم شلوغه و نمی دونم چی بگم.
یک وقت هایی نمی دونم کی ام؟ چکاره ام؟ هدفم چرا گم شد؟ چرا ول دادم؟ چرا شل شدم؟ (علاوه بر کار حرفه ای توی فضای مجازی) دلم یه هدف محکم میخواد تا توی فضای حقیقی براش بدوام... 
بدبختی اینه خودم میدونم چمه ولی راه حلش رو نمیدونم.
از قضاوت شدن و راه حل های بقیه خسته و زده شدم.
حوصله ی حرف زدن با بقیه رو ندارم...
یه رفیق دارم که هیچ وقت بهش نمیگم چمه، فقط بهش میگم "من نیت میکنم تو برام حرف بزن" چون خودش میدونه و بهش گفتم که خدا خ
اگر نتوانم موفقیت را اندازه گیری کنم ، هیچ چیزی ندارم.اشتباه نکنید ، این بدان معنا نیست که شما می خواهید بهترین باشید یا می خواهید چیزی را اثبات کنید ، اما تنها چیزی که می تواند به من در بهبود کمک کند نقشه راه است ، از مسیری که من گرفتم تا دریابم که چه چیزی را پشت سر گذاشتم. . تصویری کلی که می تواند به راحتی نشان دهد چگونه تلاشهای من بر جامعه من تأثیر گذاشته است.تماشای ویدیوی آمار مخاطبان من: https://cdn.virgool.io/annual-report/1398/pe05eviyjoax-16wRE.mp4 در سال 98 کاملاً
یک نفر اشتباها قضاوت کردم الانم ناراحتم :(
دوست دارم بهش همین الان زنگ بزنم و ازش معذرت بخوام :(
ولی داداشم میگه بیخیال بشم چون هر کسی مثل من بود این اشتباه رو میکرد و دچار سوء تفاهم میشد !
ولی من الانم واقعا از خودم و از نفر وسط که باعث این سوء تفاهم و قضاوت من شد ناراحتم :((

+
اولین قضاوتم بود ':(
نمیدونم چکار کنم؟!
 نفر وسط هم بهم گفت بیخیال بشم و نگم :(
دوست دارم رو در رو به اون نفری که قضاوتش کردم بگم ولی چون تا چند ماه دیگه نمیتونم رو به رو ببینمش
بار ها تجربه کرده ام که آنقدر تعداد و تنوع کارهایم زیاد بوده که نمیدانسته ام از کدام یک شروع کنم و 
بارها این موضوع را با استفاده از چشم بستن بر نمره ی اولویت ها ، کاری را انتخاب کرده ام و به تنظیم کردن شمارش معکوس گوشی ام (تنها) یک کار را شروع کرده ام . مثلا چیزی در حدود 20 دقیقه. بعد دیده ام که ذهنم آرام شده و دیگر نگران تمام کردن همه کارها  نیستم و چه بسی که ایده های خوبی به ذهنم رسیده است.
زنگ مشاوره
 #مشاوره 
 موقع درس خوندن زود خسته میشم!!
 چکار کنم ؟؟؟
این سوالیه ک خیلیاتون بارها رو بارها از مشاورینتون میپرسید
#راهکار
_تو درس خوندنت مرتب و منظم باش و بدون برنامه و سینوسی درس نخون. خلاصش اینکه عشقی درس نخون!
 
_تغذیه نقش مهمی داره. برنامه ی روزانه ی غذاییتو تغییر بده و پرخوری نکن. تعداد وعده های غذاتو بیشتر کن ولی با حجم غذای کمتر.
_فکرتو درگیر مسائل بیهوده نکن. اگر زیاد فکر میکنی، تمرین کن که فکر کردن به مسئله های غیر ضروری و حذ
حسادتِ غیر منطقی چیست؟
بارها و بارها از من می‌پرسند که حسادت غیر منطقی را چگونه باید تحت کنترل خودمان دربیاوریم. به طور معمول، افراد متوجه می‌شوند که احساس آن‌ها هیچ دلیل و یا هیچ مدرک موثقی را همراه خود ندارد، اما قادر با کنترل این احساس نیستند. به علاوه، فرد معمولاً متوجه می‌شود که این احساس یک ذات خبیث‌تر از نفسِ خویش را نیز دارا است، این ذات که شما حتی نمی‌توانید با آن مخالفت کنید و یا رهایش کنید، حال آن‌که از نتایج مخربش آگاهی داری
«آخرین دختر» اثر نادیا مراد.
روایت زندگی دختر ایزدی‌ای که بعد از تصرف شدن روستای کوچو توسط داعش، مردان خانواده‌ش کشته میشن و زنان توسط داعش به برده‌گی گرفته میشن. دختری که بارها و بارها مورد تجاوز قرار میگیره و موظف میشه به اجبار مسلمان بشه. نادیا مراد در سال ۲۰۱۸ برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل میشه.
ترجیح میدم نظرات شخصیم رو درمورد این کتاب نگم. فقط اینکه سرگذشت بسیار دردناکیه..
یه نسیم خنکی از پنجره میاد و می‌خوره بهم و حس می‌کنم هنوز صبحه. حس می‌کنم هنوز یه عالمه زمان دارم. حس می‌کنم یه پنج‌شنبه‌ی معمولی بعد یه هفته‌ی شلوغه که وقت دارم به کارهام برسم. پشت میزم نشستم و پاهام رو بغل کردم و به سوال تمرین فکر می‌کنم. آهنگ‌هایی که قدیم‌ترها بارها و بارها گوششون می‌دادم رو گوش می‌دم. آرامش عجیبی دارم. این جوری نیست که حالم خوب یا بد باشه؛ ولی انگار حالم رو هر جوری که هست پذیرفته باشم و باهاش دوست شده باشم. انگار با
نقرس چیست؟
نقرس نوعی التهاب مفاصل است. این بیماری می تواند منجر به حملات ناگهانی درد، سوزش، خشکی و ورم در مفصل شود. این حالت معمولا در انگشت شست پا رخ می دهد.
این حملات می توانند بارها و بارها رخ بدهند، مگر اینکه نقرس مورد درمان قرار گیرد. به مرور زمان نقرس می تواند به مفاصل، تاندون ها و سایر بافت های بدن شما آسیب برساند.
نقرس در مردان بیشتر شایع است.
 
ادامه مطلب
 
 
 ـ خــونـدنــش بــد نــیــس... ـ جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد. رفتن و ردپای آن را. و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.
او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کردشایدپر
میدونیتا الان که نه روز از تابستون گذشته اونی نبوده که میخواستم
نه خوشحال بودم ، نه هیجان انگیز بوده ، نه هدفمند بوده ، نه رویایی!!
همش ضدحال و حالگیری
خیلی دلم میخواد درست شه.بیکار هم یه جا ننشستم و اوضاعم رو تماشا کنم.
واسه بهبودش تلاش میکنم اما انگار توی یه چرخه معیوبم
میترسم...
من از چالشهای زندگی نمیترسم.معتقدم همونا باعث میشن قدر زیباییها و خوبی هاشو بدونیم
اما از اینکه یک احساس بد رو بارها و بارها تجربه کنم و اون چالشم باشه میترسم.میترس
 
" ایثار و فداکاری "
 
رهبر معظم انقلاب درخصوص سردار سلیمانی فرمودند: ایشان بارها، بارها، بارها جان خودشان را در معرض تهاجم دشمن قرار داده‌اند
یکی از صفت های زیبای اولیای الهی صفت #ایثار است . شهید قاسم سلیمانی همانطور که حضرت آقا فرمودند بارها و بارها جان خودشان را فدا کردند . بالاتر از جان هم داریم؟
♦️اهمیت و ارزش ایثار در جان، فراتر از ایثار در مال است. کمتر کسی است که حاضر شود زندگی دیگری را بر زندگی خود مقدم بدارد. حتی فرشتگانِ برجسته ای
قانون جذب می گوید ؛ خودتان را در رفاه و فراوانی ببینید و آن نوع زندگی را به سوی خود جذب کنید .قانون جذب  همیشه کار می کند ، برای همه .مساله این است ، اکثر آدمها به این فکر می کنند که چه نمی خواهند  و تعجب می کنند که چرا آنچه نمی خواهند بارها و بارها اتفاق می افتد . قانون جذب اهمیتی نمی دهد که شما چیزی را خوب می دانید یا بد یا این که چیزی را می خواهید یا نمی خواهید . این قانون به اندیشه های شما پاسخ می دهد . 
Google الگوریتم های خود را به طور مرتب به روز می کند. در حقیقت ، اگر از تاریخچه به روزرسانی الگوریتم گوگل دیدن کنیم ، به راحتی می توان فهمید که چندین بار در ماه ، بارها و بارها در سال ، به روزرسانی های جدید را حذف می کند. برخی به روزرسانی ها شامل …The post چگونگی تأثیرگذاری به روزرسانی های Google روی برنامه SEO appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2SoCI8Y
مشاهده مطلب در کانال
اندکی تامل به کجا چنین شتابان: 
 خیلی از مواقع در زندگی فقط دنبال سرعت گرفتن و سبقت از دیگرانیم بدون آنکه تفکر و تامل لازم را داشته باشیم.وقتی که در رانندگی صحنه تصادفی را ببینیم پا را از روی گاز برداشته به ترمز متمایل می شویم؛ اما در زندگی  بارها و بارها شاهد صحنه درگذشت یک انسان بوده ایم که بیشتر جا دارد پا را از روی گاز زندگی برداریم و به مرگ و قیامت و آخرت هم فکر کنیم که ما هم باید دیر یا زود برویم  . شیطان  و هوای نفس ما را غرق دنیا و غافل کر
این روزا از لحاظ روحی خیلی توی فشارم 
دیرور عصر رفته بودم مهمونی و خیلی هم خوش گذشت بهم 
توی راه برگشت توی آژانس یه لحظه تو ذهنم گفتم وای دارم میرم خونه دوباره 
اصلا ازین فکر بهم ریختم که چرا خونه ای که باید منبع آرامشم باشم اینطور برام استرس زا بشه 
برادرشوهرم دچار مشکل مالی شده و یه طوری رفتار میکنه که همه درگیرش بشن 
در طول روز بارها و بارها که میخوام از عصبانیت سرمو بزنم به دیوار به خودم میگم آروم باش دختر آروم خودتو درگیرشون نکن اصلا به
نایب رئیس فدراسیون فوتبال بانوان از عدم بودجه جایزه رقابت های تیم های فوتسال بانوان آسیا علی رغم اینکه 2 سال می گذرد و خواستار این بازی شد ، انتقاد کرد.
به گزارش نت سنتر ، تیم فوتسال بانوان ایران در تاریخ 12 مه 1997 برای دومین بار پیاپی قهرمان آسیا شد. پس از این اجرا ، تصمیم گرفته شد که فوتبال به اعضا بپردازد ملی با 22 میلیون تومان ، اما صرف نظر از این که دو سال از قهرمانی می گذرد ، هنوز این جایزه پرداخت نشده است و اعضای تیم ملی بار
زیبای های خاص کویر و شب های پر ستاره اش، گردشگران بسیاری را مجذوب خود کرده است. به جرات می توان گفت زیباترین کویرهای جهان در ایران قرار دارد، اما این جاذبه ی طبیعی زیبای کشورمان در سال های اخیر مورد توجه مردم قرار گرفته است. متقاضیان سفر به دل طبیعت بارها و بارها به کویر سفر  می کنند روی شن های داغ و روان کویر راه می روند و به سکوت دلپذیرگوش جان می سپارند و شب های پرستاره اش را نظاره می کنند و بار دیگر مشتاق تر به سمت می آیند.کویر همیشه با آغوش ب
میدونی چیه خدا؟ من مطمعنم روزای قشنگی در انتظارمه،مطمعنم یه کاری برام میکنی، من به بزرگی و مهربونیت ایمان دارم و با تموم وجودم بهت اعتماد دارم :)الان آرومم، دلم قرصه، میخوام دوباره یه سری تغییرات کوچیک داشته باشم، میخوام شروع کنم و قدم اول رو بردارم، دیگه نگران نیستم، دیگه نمیترسم :) و به اندازه ی همون روزی که قراره آرزوهام اتفاق بیوفتند، خوشحالم و آروم!
تو بارها بهم ثابت کردی چه تکیه گاه خوب و امنی هستی، بارها نشون دادی چقدر هوامو داری، نمی
درد، مانع از به رسمیت شناختن روزمرگی نمی‌شود. روزمرگی شجاعت می‌خواهد و در این زندگی، چه چیزی جز شجاعت ارزش دارد...؟ [برگرفته از وبلاگ this is it]
پ.ن: وقتی روزمرگی‌هات به چرخه‌ای ثابت بدل می‌شه که باید بارها و بارها تکرارش کنی و در نهایت می‌رسی به یه نظم رباتیک. اما چه می‌شه کرد وقتی جز این گریزی نیست؟ این‌جا شجاعت، به دام خمودی و بلاتکلیفی نیافتادنه و به رسمیت شناختن همون برنامه...
بین دو کلاس ، نشسته بودیم با نازی مستند 100 زن بی بی سی رو نگاه میکردیم. قسمت 1... یه خانوم وکیل داشت صحبت میکرد پیرامون مسئله مورد بحث،  بین حرف هاش گفت طبق فلان چیز بین المللی، کار و داشتن شغل، یک حقه ...
این جمله اش که دقیقش هم یادم نمیاد، مثل انعکاس صدا توی ذهنم میخورد این ور اونور و منعکس شده اش باعث تحریک مجدد قوه ی شنوایی ام میشد .
کار ،حقه ! ....کار حقه ؟.... کار...
.
.
.
دیدم نازی خیلی فکری شده. نگاهش کردم ... با نگاهم انگار ازش پرسیدم نظرت چیه[این جا خ
اعتراف میکنم که تو این دو سال زندگی مشترکم بارها آرامش زندگیمو به خاطر حرف های مفت دیگران بهم زدم.با گیر دادن های الکی،با حساسیت های بی جا،با حرص خوردن های احمقانه سر چیزای بی ارزش آرامش زندگیمو به خطر انداختم.
اعتراف میکنم که خانواده ام و علی الخصوص مادرم تو این دو سال خیلی تو زندگیم دخالت کردن و همین باعث ناآرامی و تنش تو زندگیم شده،بارها و بارها...
اعتراف میکنم سر چیزای الکی جنجال و دعواهای زیادی به پا کردم.
اعتراف میکنم گاهی همسر وحشتناکی
من خیلی کم خواب میبینم (منظورم در حالت عادیه چون چند ماه پیش هر شبش چند مدل خواب میدیدم که علتش  اون قرص بی مصرف بود...) ولی همین معدود خواب هام گاها (درسته گاها غلطه ولی خوشم اومد لزش استفاده کنم :| ) چنان نزدیک به واقعیته که مو به تن آدم سیخ میشه! (یاد بوف کور افتادم، خنده ی پیرمرده!)
دیشب خواب دیدم توی یه سیاهی مطلقم. همه چی سیاه بود. حس میکنم روی یه مبل نشسته بودم و داشتم درس میخوندم اما تاریک تاریک بود. (این چه جور درس خوندنیه! :/ ) بعد خسته شدم کتاب
مهم‌ترین کاری که باید انجام دهید این است که بیشتر عکس بگیرید و زمان بیشتری را برای عکاسی اختصاص دهید . منظور ما این نیست که عکس‌های مشابهی را بارها و بارها دوباره بگیرید اما خودتان را در زمینه‌های جدیدی به چالش بکشید. با این کار همچنین می‌توانید دانش و مهارت عکاسی خود را در موقعیت‌های بسیار متفاوتی محک بزنید. درست است که شاید نتوانید خود را در تمام موقعیت‌هایی قرار دهید که یک عکاس ممکن است با آن‌ها روبرو شود، ولی در هر حال هر چه بیشتر انو
 
من دستانم را دراز کردم و عاجزانه از تو خواهش کردم که دستانم را بگیری. تو همیشه همان جا می ایستادی و نگاه می کردی که چگونه موهای من در هوا می رقصند و تو تنها و تنها آن نیشخند آزاردهنده را تقدیدم من می کردی. زمانی که دستانمان در کنار یکدیگر جا می گرفتند من نفسهایم درون سینه ام حبس می شدند تا زمانی که تو بروی و مرا با تمام کمبود های تنها بگذاری. من دوست داشتم زمانی که سرت را بر روی میز می گذاشتی و چشمانت را می بستی در گوشه بنشینم و به چهره ات نگاه ک
منم مثل همه جنیفر لوپز عزیز رو با آهنگ های آپلیفتینگ و پارتی طورش میشناختم، تا اینکه با آهنگ Let it be me از ایشون آشنا شدم! دیشب که برای اولین بار با دقت  گوشش دادم از شدت عشق و احساسی که از متن و صداش می بارید دگرگون شدم :)) 
اگه یه زمانی از اعماق دهلیزها و بطن های قلبم عاشق یه نفر بشم،  شاید این اولین آهنگی باشه که بخاطرش بارها و بارها گوش کنم 3> 
 
 if right comes and you choose left &
I'll be the first to forgive
If heaven is a beautiful place 
but those gates don't have enough space 
and they lock you out, spare y
من دستانم را دراز کردم و عاجزانه از تو خواهش کردم که دستانم را بگیری. تو همیشه همان جا می ایستادی و نگاه می کردی که چگونه موهای من در هوا می رقصند و تو تنها و تنها آن نیشخند آزاردهنده را تقدیدم من می کردی. زمانی که دستانمان در کنار یکدیگر جا می گرفتند من نفسهایم درون سینه ام حبس می شدند تا زمانی که تو بروی و مرا با تمام کمبود هایم تنها بگذاری. من دوست داشتم زمانی که سرت را بر روی میز می گذاشتی و چشمانت را می بستی ، در گوشه ای بنشینم و به چهره ات نگ
به دروازه‌بان‌ها فکر می‌کنم. به این چارچوب سه‌بر فلزی. فکر می‌کنم چه رازی است که دروازه‌بان‌ را از یک فوتبالیست ساده تبدیل می‌کند به کیاس‌ترین بازیکن زمین؟ کیاسی که البته درنهایت فریب هم خواهد خورد. توپ بارها و بارها از دستش دور می‌ماند و می‌چسبد به تور دروازه. این را خودش هم به‌طور غریزی می‌داند. امّا انگار او در یک موقعیت خاص بین خودویرانگریِ سیزیف‌ بودن و داشتن یک شغل امن، اولی را برگزیده. 
این چارچوب سه‌بر فلزی و این زمین سبز، ص
جلوی صندوق نشسته بود و چشمان به غم نشسته اش تا انسوی خیالاتش کشیده شده بود و اشکهایش بی اختیار و بی صدا در پی هم میلغزیدند
هر چند گاهی بخودش می امد و نگاهی به صفحه گوشی می انداخت و مایوسانه شماره ایی را میگرفت
جلوی صندوق پر بود از ادمهایی که با لبخندنامه ترخیص را در دست داشتند و قدم نورسیده را بهم تبریک میگفتند و تنها کسی که در هیاهوی خندها،بی صدا گریه میکرد او بود
ناامید از گرفتن شماره شد و خود را به ای سی یو نوزادان رساند و صورت خیسش را به شیش
 اشتباهاتی در ورزش پرورش اندام نکاتی درباره تمرین های قدرتی وجود دارد که لازم است شما بدانید. اشتباه اول: ثابت نگهداشتن برنامه ورزشیدر
حقیقت، اگر شما یک برنامه ورزشی را بارها و بارها انجام بدهید، ماهیچه های
شما به سادگی با آن خو می گیرند(خود را با آن حرکت ها تطبیق می دهند)، در
این صورت پیشرفت شما کند خواهد شد زیرا در هر بار تمرین فقط تعدادمحدود و
مشخصی از رشته های ماهیچه ای شما تحریک شده و فعالیت می کنند.در صورتی
که اگر شما عضلات خود را مت
«اگه با خودت صادق نباشی، باختی».هر روز، بارها و بارها این جمله رو توی گوش خودم تکرار میکنم و سعی میکنم مطمئن بشم آخرین چیزیه که قراره فراموش کنم. اینکه آدم‌ها با دیگران صادق نباشن، خیلی وقت‌ها برام موضوع سرزنش‌ برانگیزی نیست. چیز عجیبی نیست که آدم‌ها نخوان از نقاط تاریک وجودشون با دیگران حرف بزنند، وقتی توی دنیایی هستیم که اشتراکِ هرکدوم از این تاریکی‌ها میتونه به راحتی تبدیل به چماقی بشه که همه‌ی حرکت‌های بعدیت رو تحت الشعاع قرار مید
همراه همدل من!در زندگی ،لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی ، که عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترک، به نظر، امری نا ممکن می رسد.ما کوشیده ایم - خدا را شکر - که از قلب این لحظه ها، بارها و بار ها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.ما به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زر ورقی را بپیماییم، بی آن که تنمان دیوار این کوچه را
زندگی از جایی تغییر میکنه که تو تغییر کنی، ولی باید بدونی ریشه این تغییر کجاست. تا وقتی ریشه رو اشتباه انتخاب کنی، هرچقدرم تلاش کنی، یا توهم تلاش داشته باشی اوضاع به همون منوال سابق میمونه. اگه بارها و بارها یه راه رو رفتی و نتیجه نگرفتی، بهتره راهتو تغییر بده.
نمیدونم تا حالا تو زندگی این اتفاق برات افتاده که حس کنی که یهویی یچی بهت الهام شده یا نه. ولی به من الهام شده. بارها چیزایی بهم الهام شده که حس کردم منبعش این دنیا نبوده. دقیقا وقتایی ک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها